"میخائیل گورباچف"، در روز دوم مارس 1931 در دهكدهي "پریولنوی" در نزدیکی "استاوروپول" در جنوب روسيه و از خانوادهای دهقان به دنيا آمد. وي نخستين كسي بود كه به عنوان رئيس جمهور برگزيدهي مردم روسيه به گونهاي دمكراتيك و بر پايهي رأي و نظر مردم به اين مقام رسيد.
او در دانشگاه "مسکو" در رشتهي حقوق به كسب دانش پرداخت و همانجا با همسر آیندهاش، "ریزا ماکیمونا تیتورنکو"، آشنا شد. این دو در سپتامبر ۱۹۵۳ ازدواج کردند و پس از دانشآموختگي گورباچف در سال ۱۹۵۵، در خانه ي او در منطقهي "استاوروپول" (جنوب روسیه) زندگی مشترک خود را آغاز كردند.
گورباچف در سال ۱۹۵۲ و در سن بيست و يك سالگی، به حزب کمونیست اتحاد شوروی پیوست. او در سال ۱۹۶7 و در سن ۳۵ سالگی از انستيتوي کشاورزی "استاوروپول"، مدرک "آگرونومیست- اکونومیست" را دریافت کرد.
تلاشهاي سياسي گورباچف، كمابيش از سال 1950 آغاز گرديد و تا سال 1978، رهبري سازمان جوانان حزب كمونيست منطقهاي و برخي از تشكيلات حزبي را پذيرفت. وي در سال 1978 ميلادي، دبير كميتهي مركزي حزب كمونيست شد و هفت سال پس از آن، به مقام دبير كلي حزب (1985) رسيد.
در سال ۱۹۷۹ گورباچف به دفتر سیاسی پیوست و در آنجا از پشتيباني "یوری آندروپوف"، که او هم از اهالی "استاوروپول" بود، برخوردار شد. در همان زمان کوتاهی که "آندروپوف"، رهبر شوروی بود، گورباچف باز هم پيشرفت كرد.
دوران تصدی "اندروپوف" بسیار کوتاه بود و پس از مرگ وی در سال 1984 گارد قدیمی حزب در آخرین عملکرد، "کنستانیتن چرنکو" را كه 72 ساله بود، دبیر اصلی حزب نمود. چرنکو در طول همین سالها به اندازهاي بیمار بود که بیشتر زمانها، گورباچف (معاون وی)، قدرت سیاسی حکومت بر کشور را در دست داشت.
گورباچف،به عنوان یکی از مقامات حزب کمونیست، سفرهای بسیاری به بيرون از كشور داشت كه اين سفرها، نقش مهمي در شكلگيري دیدگاههای سیاسی و اجتماعی او داشته است.
دبیر کل حزب کمونیست اتحاد شوروری
پس از مرگ "کنستانتین چرننکو"، "گورباچف" در يازدهم مارس ۱۹۸۵ و در حالی که ۵۴ سال داشت، به عنوان "دبیر کل حزب کمونیست" برگزيده شد. او نخستين رهبر حزب بود که در زمان انقلاب اکتبر هنوز به دنیا نیامده بود.
او بازسازيهايي را در حزب کمونیست و اقتصاد دولتی به انجام رساند و در کنگرهي بیست و هفتم حزب کمونیست اتحاد شوروی در فوریهي ۱۹۸۶ این بازسازيها را در سه عنوان "گلاسنوست" (در روسی: باز بودن)، "پروستریکا" (در روسی: دوبارهسازی) و "اسکورین" (در روسی: شتاب [توسعه ي اقتصادی]) عرضه کرد.
بازسازي و دموکراتیزاسیون
گورباچف در سال ۱۹۸۵ بيان داشت که اقتصاد شوروی باید دوباره از نو ساخته شود. در آن دوران، بیشتر، واژهي "اسکورین" برای اشاره به این "از نو ساخته شدن" به كار گرفته میشد، ولي در آينده، واژهي "پروستریکا" رواج گستره تري يافت.
گورباچف امید داشت که برنامههای بازسازي اقتصادی او (پروستریکا) در كشور، سبب افزایش سطح زندگی و بازده کارگران شود، ولي بسیاری از بازسازيهاي او رادیکال به شمار رفته و با مخالفتهایی از درون حکومت شوروی روبرو شدند.
نخستين بازسازي مهم او در سال ۱۹۸۵ با نام "بازسازي الکلی" انجام شد. میتوان گفت که "بازسازي الکلی"، یکی از نخستين اقداماتی بود که سلسله ي زنجیرواری از رويدادها را رقم زد و سرانجام، منجر به فروپاشی اتحاد شوروی شد.
قانون "کوپراتیوها" که در ماه مه ۱۹۸۸ بيان گرديد، شاید رادیکالترین گونهي بازسازي اقتصادی دوران رهبري گورباچف بود. از زمان "نپ" در دوره ي "لنین"، این نخستين بار بود که (بر پايهي این قانون جدید)، مالکیت خصوصی براي برخي از کسب و کارها روا دانسته شد. قانون، نخست، مالیاتهای بسیار زیاد و محدودیتهایی در استخدام ميگذاشت و سپس برای باز کردن جاي تلاش بخش خصوصی، این محدوديتها نیز برداشته شدند. از این دوره به بعد، رستورانها، مغازهها و شرکتهای تولیدی "کوپراتیو"، بخشی از صحنهي تلاشهاي اقتصادی شوروی گشتند.
بيان سیاست "گلاسنوست" از سوي گورباچف، آزادیهایی را براي مردم به وجود آورد، مانند درجهي بالايي از آزادی بیان. این امر تغییری رادیکال به شمار ميرفت؛ به ويژه با توجه به اینکه تا پيش از گورباچف، کنترل نشريهها و سرکوب انتقادها، بخش مهمی از سياست شوروی بود. بسیاری از محدودیتهای نشریهها برداشته شد و هزاران نفر از زندانیان سیاسی را آزاد كردند.
در ژانویه ي ۱۹۸۷ گورباچف به "دموکراتیزاسیون" دست زد؛ یعنی ترکیب عناصر دموکراتیک همچون انتخابهای [ =گزينشهاي ] چند کاندیدایی در روند سیاسی شوروی.
در دسامبر ۱۹۸۸، شورای عالی، پايهگذاري "کنگرهي نمایندگان مردمي" را تصویب کرد. این کنگره، نهاد تازهي قانونگذاري در اتحاد شوروی بود. در مارس و آوریل ۱۹۸۹، انتخابات کنگره در سراسر اتحاد شوروی برگزار شد و در ۱۵ مارس ۱۹۹۰، گورباچف به عنوان نخستين رئیس جمهور اتحاد شوروی برگزيده شد.
گورباچف در مورد مسائل بینالمللی، بیشتر تلاش در افزایش ارتباطات و تجارت با غرب را داشت. او با بسیاری از رهبران غربی همچون "مارگارت تاچر"، "هلموت کهل" (صدر اعظم وقت آلمان غربی) و "رونالد ریگان" (رئیس جمهور وقت آمریکا) روابط حسنهای برقرار کرد. در آن زمان، تاچر بيان داشت:
"من آقای گورباچف را دوست دارم؛ میتوانیم با هم داد و ستد کنیم."
در يازدهم اکتبر ۱۹۸۶، گورباچف و ریگان در "ریکیاویک"، پایتخت "ایسلند" دیدار کردند تا در مورد کاهش سلاحهای هستهای میانبرد در اروپا به گفتگو بنشينند. این امر، سرانجام، به امضای معاهدهي نیروهای هستهای میان برد (آی ان اف) در ۱۹۸۷ انجامید.
در سال ۱۹۸۸، گورباچف بيان کرد که اتحاد شوروی دیگر از "دکترین برژنف" پیروی نمیکند و ملتهاي بلوک شرق، آزادی تصمیمگيري در مسائل خارجی را دارند. این را میتوان از بزرگترین بازسازيهاي گورباچف در سیاست خارجی دانست؛ تا جایی که سخنگوی وقت وزارت خارجه، "گنادی گراسیموف"، دکترین جدید را "دکترین سیناترا" نامید.
ناديده گرفتن دکترین برژنف در سال ۱۹۸۹ سبب پيدايش انقلابهايي در اروپای شرقی شد و طی آن، فروپاشی دولتهای کمونیستی اروپای شرقی مانند "مجارستان"، "آلمان شرقی"، "چکسلواکی" و حتی "بلغارستان"، یکی پس از دیگری روي داد. به جز "رومانی"، مابقي همه انقلابهايي غیر قهرآمیز بودند که طی آنها رژيمهای جانبدار شوروی سقوط کردند. پایان هژمونی شوروی بر اروپای شرقی، در عمل، جنگ سرد را پایان داد و به همین دليل، گورباچف در ۱۵ اکتبر ۱۹۹۰، برنده ي جایزه ي صلح نوبل شد. او دو سال پيش از آن، يعني در ۱۹۸۸، "مرد سال گاهنامهي تایمز" نیز شده بود.
گرچه اصلاحات سیاسی گورباچف برای رشد دموکراسی و آزادی در اتحاد شوروی مفید بود، سیاستهای اقتصادی او کشور را به دشواريهاي اقتصادی بیشتر نزدیک کرد. در مقايسه با ۱۹۸۵، کسری دولت از ۰ تا ۱۰۹ میلیارد روبل افزايش یافت. مخازن طلا از ۲۰۰۰ به ۲۰۰ تن کاهش یافتند و بدهی خارجی از ۰ به ۱۲۰ میلیارد دلار رسید.
کودتا و فروپاشی شوروی
گرچه تلاش گورباچف به گونه اي برای زنده کردن سوسیالیسم در شوروی بود، ولي دموکراتیزاسیون اتحاد شوروی و اروپای شرقی، قدرت حزب کمونیست و حتی خود گورباچف را زیر سوال برد. برداشتن سانسور و تلاش گورباچف برای ایجاد فضای باز سیاسی، بدون اینکه خود او بخواهد، سبب نفوذ جنبشهای ناسیونالیستی قومی و گاهی ضد روسی در جمهوریهای شوروی شد. بسیاری از این جمهوریها خواهان آزادي عمل بیشتری از سوي مسکو شدند؛ بويژه در جمهوریهای "بالتیک" یعنی "استونی"، "لیتوانی" و "لاتوی" که در ۱۹۴۰، استالین آنها را به خاک شوروی پیوند زده بود. همچنین جنبشهای ناسیونالیستی در جمهوریهای شوروی از جمله "گرجستان"، "اوکراین"، "ارمنستان" و "آذربایجان" به تكاپو افتادند. گورباچف به گونهاي نادرست سبب آزاد شدن نیرویی شده بود که سرانجام اتحاد شوروی را نابود کرد.
زماني كه گورباچف در تعطیلات به سر می برد، گروهي او را دستگیر و رندانی كردند و "يلتسین"، رهبر نیروهای اصلاح طلب [ =خواهان بازسازي ] شد. گورباچف از پُست خود كناره گرفت و در ۲۵ دسامبر سال 1991، پرچم اتحاد شوروی از فراز "کرملین" پایین آورده شد و پرچم روسیه جایگزین آن گرديد. گورباچف در ادامه با ایراد سخنرانیهای گوناگون در پی محبوبيت بود، ولي تاریخ او را فراموش کرده بود و در انتخابات 1996 با جانبداران کمی روبرو شد.
تلاشهای سیاسی پس از كنارهگيري
گورباچف در ۱۹۹۲، "بنیاد گورباچف" و در ۱۹۹۳، "صلیب سبز بینالملل" یکی از سه پشتيبان مالی "منشور زمین" را بنا نهاد. او در ضمن به باشگاه رم پیوست.
در سال ۱۹۹۶، گورباچف، کاندید ریاست جمهوری روسیه شد، ولي شاید به سبب عدم محبوبیت ناشي از فروپاشیدن اتحاد شوروی، حدود یک درصد از آرا را کسب کرد.
گورباچف در ۲۵ نوامبر سال ۲۰۰۱ ، حزب "سوسیال دموکرات" روسیه ر ا بنیان نهاد. این حزب، همبستگي چندین "حزب سوسیال دموکرات" در روسیه است. او در ماه می ۲۰۰۴ پس از ناسازگاري با رئیس حزب در مورد موضع حزب در انتخابات دسامبر ۲۰۰۳ از سمت رهبری آن كنارهگيري كرد.
در سال ۲۰۰۵ ، گورباچف به دليل نقش خود در همبستگي دوبارهي آلمانها، جایزهي "پوینت آلفا"را دریافت کرد. در همین سال، او دکترای افتخاری را از دانشگاه "مونستر" نیز از آن خود نمود.
:: موضوعات مرتبط:
زندگی نامه ميخائيل سرگيوويچ گورباچف ,
,